نتایج جستجو برای عبارت :

جعفرآقا

جعفرآقا همسایه ی جدیدمان است. همین دیشب دست زن و بچه اش را گرفت و آمد واحد بغلی ما. سبیل پرپشتی دارد و موهای بلندش را از پشت، آنقدر تمیز جمع می کند که مطمئنم زنش هیچ گاه نخواهد توانست موهایش را آنطور جمع کند. نه فقط زن جعفرآقا بلکه هیچ کدام از ما که ادعای دختر بودن می کنیم! با اینکه قیافه ی عجیبی دارد اما هیچ کدام از ویژگی هایش به اندازه چاق بودنش توی چشم نیست. نه چاق بودن معمولی! امروز که داشتم از خانه بیرون می آمدم و عجله داشتم چون احتمال داشت ه
نام این "مرد" می رود اهالی صلوات می فرستندنیمه شب که می شد صدای قدم ها و عصایش شنیده می شد. پزشکان و پرستاران حواسشان را جمع می کردند مبادا صدای ناله بیماری بلند شود. سیدرضا هر شب سرکشی می کرد. باکلام شیرینش به پرستاران خسته نباشید می گفت و دستی سر بیماران می کشید. خیالش که آسوده می شد به زیرزمین مریض خانه که محل فوت شده ها بود، می رفت و دیری نمی گذشت که صدای گریه هایش در سالن طنین انداز می شد. هیچ کس نفهمید ماجرای این گریه ها بر سر پیکر بی جان مرد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها